آرام دل بیقرارم، آرامش قلب بیتابم، ... کجایی؟
اکنون که در تنگنای شب غیبتت، خاموش شدن ستارهها را مینگرم،... کجایی؟
اکنون که در افق طلوعت نور ظهورت متجلی است.
اکنون که در دل سیاه شب غربتت، چشم امید به راهت دوخته ام،... کجایی؟
نمیدانم ادامهی این شب طولانی و تاریک را بدون نور تو، چگونه به آخر رسانم؟
نمیدانم آن زمان که تمام ستارهها غروب کردند از کجا سراغت را بگیرم؟
نمیدانم مرور دل تنگیهایم، مرا به چه وادی رهنمون خواهد کرد؟
اما میدانم و خوب باور دارم که تو خواهی آمد و جهان را نورانی خواهی کرد.
و میدانم و خوشحالم که امید به شکوفایی خواهد رسید.
باز میدانم که صبح نزدیک است. میدانم که گرمای خورشید وجودت، عالم را زنده خواهد کرد.
ومن با این دعا چشم به راه خواهم ماند، با امید.
ومن با این امید، این دعا را در دل هک خواهم کرد؛
" اللهم عجل لولیک الفرج؛ اللهم عجل لولیک الفرج؛..."
و منتظر میمانم تا زمانی که پایان سبز انتظارت را شاهد باشم.
|